حميد رضا رمضانپور كه بجاي رياضي ، درس مبارزه مي داد.




 


حميد رضا رمضانپور كه بجاي رياضي ، درس مبارزه مي داد.
بدليل فعاليت سياسي، ابتداي سال 59 ازمدرسه اخراج شدم .
بعد از آن، هم  فعاليت سياسي مي كردم وهم نزد، يك معلم هوادار مجاهدين، درس مي خواندم.
نام او حميد رمضانپور، معلم ممتازرياضي لاهيجان بود. علاوه بررياضي درس هاى ديگر را هم ازاومي پرسيدم.
پس ازمدتي فهميدم كه قبل ازرياضي چيزهاي ديگررا بايد ازاو ياد بگيرم.
كسي كه علاوه برسرمايه هاي مادي ودانش فراوان  درزمينه رياضي وفيزيك دارد، علم ديگري را آموزش ميداد.
گذشتن ازشغل و شهرت وخود را وقف مبارزه كردن.
اما حميد توسط پاسداران دستگيرمي شود، چون قبول نكرد ه بود فقط رياضي ياد بدهد.
به 4 سال زندانش محكوم مي كنند، اتهام چيست؟
چرا بجاي درس ودانش وفيزيك ورياضي چيزهاي ضاله!! به دانش آموزان مي گويي؟
با پايان محكوميتش پس از 4 سال، اما حميد آزاد نمي شود.
عربده هاى تقديس جنگ فروكش مي كند، پس ازمدتي آتش بس مي كنند.
آيا دوران آرامش فرا رسيده است؟آيا چنين چيزي متصور است؟.
اما مي شنوم كه ملاقات زندانيان سياسي قطع شده است!.
 اصلا همه را به زندانهاي ديگر منتقل كردند.
بدنبال حميد مي گردم كه شايد اطلاعي وخبري از او بدست بياورم.
خبرهاي  مختلفي مي شنوم ،با نگراني خانواده هاي زندانيان سياسي من هم مظطرب مي شوم.
چرا قطع ملاقات ها، چرا حرف هاي ضد ونقيض ازطرف كساني كه كارشان قبل ازهرچيز  شكنجه واعدام است.
سراغ يكي ا زدوستان قديمي ام مي روم كه قبلا با او زندان بودم.
صحبت هاي او مرا بيشتر نگران مي كند.
با يكي ازدوستان ديگردريكي ازشهرها تماس ميگيرم
 او مي گويد كه شنيدم چند روزپيش بعضي از زندانيان سياسي را اعدام كردند، جا ميخورم.
يك روز صبح وقتي با  يكي ازدوستان قديمي زنداني صحبت مي كردم.
 او گفت كه همسايه شان با ترس مي گفت:
درقبرستان نزديك خانه شان، چند شب تعداد زيادي جسد آوردند.
دريك مكاني كه بدور از قبرهاي عمومي است گودال بزرگي را كندند واجساد را ازماشين همچون گوني هاي بزرگ داخل آن ريختند.
آري فاجعه بوقوع پيوسته بود، قطع ملاقات ها، آماده سازي براي قتل عام ها بود.
يعني حميد را اعدام كردند. كسي كه 3 سال پس از پايان حكم ، همچنان درزندان بود
آيا باور كنم كه يكي ازاجساد مربوط به حميد بوده است؟
ايا اين سطح از شقاوت وآدمكشي متصور است؟
پس ازمدتي كه تحقيق مي كنم متوجه مي شوم كه همه خبرها درست بوده است.
به قبرستان مي روم ومحل دفن اجساد را مي بينم.
آري حميد كه درس فدا ومبارزه كردن رابجاي درس رياضي ياد مي داد، نيزدركنارديگريارانش قتل عام شده بود.
نمي توانم باوركنم كه ديگر تبسمي برلبان او نباشد، براي انسانهايي مثل او مرگ ونيستي معني ندارد.
درودهای بی‌پایان برستارگان نورافشان آسمان انقلاب ایران، شهیدان سرفراز سال 67
خونهای مجاهدین ومبارزین آزاديخواه، هرگز از جوشش بازنمی‌ماند و درجنبش دادخواهي، روح  عصیان و اعتراض جوانان ايران در ريشه كني  ولايت فقيه  بالغ خواهد بود.




نظرات

  1. دادخواهى از تمامى شهداى راه آزادى كه به دست رژيم آخوندها به شهادت رسيدند
    # #تابستان۶۷
    #جنبش_دادخواهی @massacre_67

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

مهرداد نوشين«بگلرى» فرزند دلاور وفداكار مردم لاهيجان

قتل جوان متاهل با دو دختر ۷ و ۹ ساله در ملایر توسط نیروی انتظامی جنایتکار

رضا لاقيد درمرداد سال 65 در جنگل دردرگيرى با پاسداران به شهادت رسيد