سياوش آذرمي شهيد خندان لاهيجان در زمان اعدام
سياوش آذرمي شهيد خندان لاهيجان در زمان اعدام
سياوش آذرمي درسال 1342 دربخش لفمجان لاهيجان بدنيا آمد، تا
مقطع راهنمايي را در لفمجان گذراند و براي ادامه تحصيل به لاهيجان رفت.
سياوش درسال 59 وارد بسيج لفمجان شد، او با نفرات زيادي از
جوانان لفمجان دوست بود كه از طيف هاي مختلف سياسي بودند.
سياوش بعد ازحضور دربسيج، همچنان به دوستي با آنها ادامه مي
داد اما دراواخر سال 59 با احتياط بيشتري اين كار را مي كرد.
درابتداي سال 60 او تلاش كرد از بسيج خارج شود اما با فشاري
كه ازطرف بسيج محله به او وارد مي كردند مانع استعفاي اوشدند.
دراين دوران او با تعدادي از هواداران مجاهدين را بطه اش را
حفظ كرده بود اما به شكل كاملا محرمانه.
كم كم او به مجاهدين گرويد اما همچنان در بسيج هم بود. او
تلاش مي كرد كه ارتباط خود را با بسيج محله به بهانه هاي مختلف به حداقل برساند
وخيلي روزها به آنجا نمي رفت.
پدر سياوش درلفمجان قصابي داشت و سياوش تنها پسر او بود. او
نگران تنها فرزندش بود كه نكند بدليل فاصله اي كه با بسيج گرفته موجب اذيت و آزار
اوشوند.
درمرداد سال 60 سياوش ازمنطقه لاهيجان خارج شد و به تهران گريخت.
او ديگر به هواداران مجاهدين نزديك شده بود و مي دانست كشف
اين رابطه مي تواند به دستگيري وشكنجه او منجرشود.
شرايط جامعه ايران درابتداي سال 60 كه با سركوب و دستگيريها
و كشتارهاي بسياري ازطرف رژيم همراه بود براي هركس كه كوچكترين مخالفتي با رژيم
داشت بسيار خطير بود.
بسياري ازجوانان كه گرايش هاي سياسي داشتند ازخانه ها
وشهرهاي خود فراركرده بودند وبسياري درپارك ها زير پل ها زندگي مي كردند.
سياوش هم مدتي طولاني در پارك بود ومرتب جاي خود را عوض مي كرد.
اما دريكي ازروزها دريكي ازپارك هاي تهران، توسط يك نفر از
پاسداران كه او را مي شناخت ومي دانست كه سياوش مدتي است كه ازمنطقه خودش خارج شده
شناسايي گرديد.
او به گشت كميته كه درهمان حوالي حضور داشت اطلاع داد و آنها
با حضور درپارك ومحاصره محل، سياوش را دستگير مي كنند.
او در اوين مورد شكنجه هاي بسياري قرارگفت از او مي خواستند
بگويد براي چه فرار كرده و براي چه به
تهران آمده بود؟
پس از 3 روز او را به زندان سپاه لاهيجان منتقل كردند، سياوش
زير بازجويي طولاني قرار گرفت.
آنها از ارتباط سياوش با مجاهدين مطلع شده بودند و به او
اتهام نفوذي مجاهدين زدند.
پس ازمدتي او را به
دادگاه بردند، دادستان لاهيجان وگيلان جلادي به نام ابوالحسن كريمي بود كه قاتل
صدها نفر از جوانان درلاهيجان و رشت بوده
است.
كريمي به او گفته كه جرم همكاري با مجاهدين اعدام است و تو
بخاطر همكاري با منافقين دار زده مي شوي وچند روز جنازه ات روي دار مي ماند تا
عبرت سايرين باشد!.
پاسداري كه دردادگاه بود مي گفت كه سياوش به كريمي گفته كه
اگر تو بخواهي مرا دار بزني وچند روز روي دار بمانم غذاي كلاغها مي شوم و آنها هم
چيزي گيرشان مي آيد.
كريمي از اين جسارت سياوش كه اصلا انتظارنداشت عصباني شد
ويكي از پاسداران محافظ كريمي درباصطلاح دادگاه به سياوش حمله مي كند و او را به
باد كتك مي گيرد.
پاسدار گفت كه كريمي كه خيلي ازحرف سياوش عصباني شده بود گفته
بود حكم سياوش مرگ است، اما اعدامش كنين
دارنزنيد!.
با اينكه سياوش كمتر از يكسال بود كه دوست هوادران مجاهدين
شده بود وقبل از آن كاملا يك فرد عادي بود و من او را قبلا مي شناختم اما درمقابل
رذالت دشمن بسيار شجاعانه برخورد كرد
رفتار سياوش دردادگاه تامدتي زبانزد بود و پاسداران هم تعجب
مي كردند كه يك جوان 18 ساله چطور جرات كرده به كريمي جلاد اين حرف را بزند
ودرحقيقت او را به تسمخر بگيرد وهيبت كاذب اورا فروبريزد.
درود به
سياوش، كه سياوش وار به هيبت كاذب جلاد،
پوزخند زده وشرافت و مرگ را درمقابل كرنش و سكوت در مقابل رژيم پليد خميني رسم خود
كرد.
باشد كه
دراين جنبش دادخواهي قاتلان دليرترين فرزندان مردم ايران را به پای عدالت و میز
محاكمه بين المللي بكشانيم.
درودهای بیپایان بر ستارگان نورافشان آسمان انقلاب ایران.
سیاوش ۶برادر وپنج خواهر داشت وعامل اصلی حمله به پایگاه مقاومت بسیج محل بود که پنج نفر کشته شدند و۷نفر بشدت مجروح.چرا حقایق رو نمی گویید .سیاوش بعد حمله به بسیج بتهران گریخته بود.سئوال چراسازمان اورا حمایت نکرد تا مخفی شود یا بخارج برود شاید منفعت نداشت براشون
پاسخحذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف