حسن بهنام ازفرزندان مردم سياهكل در 21 آبان 60 در لاهيجان اعدام شد.





حسن بهنام در 21 آبان 60 در لاهيجان اعدام شد.

حسن بهنام درسال  1338 در شهر سياهكل بدنيا آمد، خانواده او از كردهاي مهاجر كرمانشاه بودند كه درزمان رضا شاه آنها را به منطقه ديلمانات سياهكل تبعيد كرده بودند.
حسن با توجه به منطقه اي كه درآن زندگي مي كرد با جريان فدايي درسياهكل هم آشنا شد واين زمينه اي بود كه با دنياي سياست و فعاليت سياسي آشنا شد.
حسن بعد از اخذ ديپلم در سياهكل به عنوان معلم به استخدام آموزش و پرورش در آمد. او همزمان با شروع تظاهرات عليه ديكتاتوري شاه وارد فعاليت وتظاهرات ها شد و درلاهيجان به فعاليت پرداخت.
بعد از انقلاب به حمايت از مجاهدين پرداخت و وارد تشكيلات شد. حسن بدليل فعاليت پيگير خود برعليه رژيم در لاهيجان مورد تعقيب قرارگرفت.


حسن درتير 1360 به سياهكل رفت و به اتفاق يكي از دوستان خود بنام غفور شنگل نيا تصميم به خروج از سياهكل به جنگل گرفت.
حسن گفت:
«من و غفور تصميم گرفتيم كه با توجه به سطح سركوب و دستگيريها واعدام دوستانمان كه دستگير شدند به جنگل برويم.
به اين جهت در اوايل تير از سياهكل به طرف جنگ رفتيم. پس ازدو روز طي كردن مسير به روستايي رسيديم. بدليل خستگي و نداشتن آذوقه وارد روستا شديم و درخواست خريد مقداري غذا وخوراكي ومحل استراحت كرديم.
صاحبخانه ما را به خانه خود دعوت كرد كه شب نزدشان بمانيم ما هم قبول كرديم، اما گفتيم كه هرچيز را كه به ما بدهد ما پول آنرا به آنها بدهيم.
در بين شب هم گفتيم كه يك نفر از ما استراحت كند بعد بلند شود ونفر دوم استراحت كند كه نسبت به محيط هوشيار باشيم.
هنوز استراحت نكرده بوديم كه ديدم كه از ميان درختان تحركاتي ديده مي شود. تلاش كردم كه ببينم كه اهالي هستند يا غريبه.
كمي دقت كردم ديدم كه ريش دارند، تلاش كردم بروم پايين ببينم كه موضوع چيست؟
ديدم كه تعداد زيادي پاسدار يا كميته چي اطراف خانه را محاصره كردند. صاحبخانه وهمسرش نيز پايين آمدند. من ديگر مطمئن شدم كه براي دستگيري ما آمدند مسلح بودم و سلاح در زير كاپشنم بود. ديدم اگر درگير شويم با شليك آنها صاحبخانه آسيب مي بيند و چه بسا مجروح وكشته شوند.
بعد از دستگيري متوجه شدم در مسير حركت ما  كه يك نفر حزب اللهي بود و مرا مي شناخت به سپاه يا كميته اطلاع داد كه ما ازاين مسير رد شديم.
آنها مسيري طولاني را با فاصله تعقيبمان كرده بودند تا اينكه به اين خانه رسيده بودند به اين ترتيب درآن خانه نزديك جنگلي دستگير شديم.
قرار بود شب كمي استراحت كنيم دم صبح قبل از روشن شدن هوا ازمنطقه خارج شده و به جنگل برويم كه موفق نشديم.»
حسن چون معلم هم بود با مردم و بچه هايشان رابطه زياد داشت وخيلي ها او را مي شناختند.
او چهره اي سرخ گون  و قدي بلند وچارشانه داشت  هيچ اشعه اي از اينكه مي خواهند اعدامش كنند نمي داد. تا آخرين ساعات زندگي خود درهركاري درزندان مشاركت مي كرد بسيار به دوستان خود علاقه مند بود و من با اينكه او را از قبل نمي شناختم اما شيفته ا و شدم.
حسن چهره خوشرو وخنده رويي داشت و با بچه ها بسيار شوخي مي كرد.
با اينكه در سال 60 ما هيچوقت ملاقات نداشتيم اصلا چنين دستگاهي را ه نيفتاده بود اما يك روز حسن را براي ملاقات صدا زدند.
پدرش به ملاقات آمده بود، او به حسن مي گفت يك كاري بكن كه تو را نكشن مي خواهم زنده بماني،
حسن به پدرش كه پيرمرده 86 ساله بود و بزور فارسي حرف مي زد وبيشتر كردي مي توانست صحبت كند گفت: بابا اين ها مي خواهند من آدم فروشي كنم دوستانم را لو بدهم آيا تو اين را مي خواهي پدرش كه متعجب شده بود گفت نه!
اين تنها وآخرين ملاقا ت حسن بود. مدت كمتر از دو ماه با او درزندان بودم.
او نه اينكه خودش بسيار با روحيه و داراي اعتماد به نفس بود بلكه به ديگران نيز روحيه مي داد.  
محيط زندان عرصه كشمكش دائم بين زنداني ودشمن او است.
زندانبان، بازجو، شكنجه گران، تمام هدفشان شكستن زنداني سياسي و تسليم كردن او است.
اين زنداني سياسي است كه تصميم مي گيرد آيا دشمن را شكست دهد ياخير.
زنداني است كه مي تواند دشمن را مغلوب ومايوس كند يا خود را ببازد ودشمن را شاد كند.
زندان محيط جمعي است بنابر اين كسي كه خود با تمام توان خود مي رزمد قدرت مقاومت ديگر زندانيان را نيز بالا مي كشد.
وحسن سمبلي بود كه پيام استقامت و پيروزي بر دشمن را روزانه به ديگرا ن مي داد.
 حسن چون معلم هم بود با مردم و بچه هايشان رابطه زياد داشت وخيلي ها او را مي شناختند.
حسن دلاور سرانجام درآبان 60  توسط پا سداران جنايتكار سپاه لاهيجان سربدار شد به آرمان خود كه مقاومت تا به آخر درمقابل دشمن غدار وفادار ماند.
درودهای بی‌پایان بر ستارگان نورافشان آسمان انقلاب ایران

باشد كه دراين جنبش دادخواهي قاتلان دليرترين فرزندان مردم ايران را بايد به پای عدالت و میز محاكمه بين المللي بكشانيم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مهرداد نوشين«بگلرى» فرزند دلاور وفداكار مردم لاهيجان

قتل جوان متاهل با دو دختر ۷ و ۹ ساله در ملایر توسط نیروی انتظامی جنایتکار

رضا لاقيد درمرداد سال 65 در جنگل دردرگيرى با پاسداران به شهادت رسيد