مسعود مقبلي ا ز شهيدان قتل عام 67- تهران

 مسعود مقبلي ا ز شهيدان قتل عام 67- تهران

مسعود در سال 1341 در تهران بدنيا آمد، بعد از گرفتن ديپلم با توجه به اينكه زمينه كار خوبي داشت اما مشغول به كارنشد. مسعود ميگفت كه احساس مي كردم كار اصلي ام بايد فعاليت سياسي باشد به همين جهت شغل خاصی برای زندگي كردن انتخاب نكردم. او درسال 58 به حمايت از مجاهدين پرداخت. سرانجام مسعود بدليل افشاگري عليه رژيم درسال 60 دستگير شد.
مسعود را درزندان قزلحصار دربند 4 واحد يك ديدم. او همچون پدرخود، عزت الله مقبلی هنرمند محبوب مردم ، جوانى خوش برخورد و بشاش بود.
پدر مسعود، عزت‌الله مقبلی از هنرمندان قدیمی و معروف تئاترو سینما و همچنین یکی از گویندگان و دوبلرهای معروف رادیو بود.
سال هاي 60 تا 63 يكي از بدترين دوران فشار و شكنجه سيستماتيك زندانيان سياسي درايران بود.
داوود رحماني كه رييس زندان قزلحصار بود مبدع بسياري از شكنجه ها ي ضد انساني بود از جمله اينكه زندانيان را ساعتها از امكان رفتن به توالت منع ميكرد كه زنداني به  بيمار هاي مختلف مثانه وكليه مبتلا مي شد.
همچنين براي اينكه مقاومت زنداني را بشكنند ا و را به مكانهايي موسوم به قبر مي بردندكه بسيار تنگ بود هدف اين بود  كه زنداني حس كند در درون يك مكاني كوچك همانند قبر رفته است.
يا چشمان زنداني را مي بستند و به جز وعده غذايي و نماز، چشمان او را باز نمي كردند تا اينكه زنداني فرسوده گرديده و تسليم دشمن شود.
اين ها ابداعات اسلام خميني بود كه داوود رحماني كاشف! آن بود.
مسعود اين دوران را با مقاومت و پايداري سركرد ودر مقابل دشمن گردن فراز بود. سرانجام مسعود در سال 64 به اوين منتقل شد.
درتير سال 67 بعد از پذيرش ذلت بار قطعنامه 598 توسط خميني، تلويزيونها ازبند گرفته شد.  ملاقاتهای زندانیان سياسي قطع شد.
 پدر مسعود بارها برای اطلاع از وضع مسعود به زندان اوین مراجع کرد، اما هر ‌بار با برخورد خشونت‌آمیز پاسداران خمینی مواجه شده و نگران تر از قبل، به خانه باز می‌گشت. 
حکم زندان مسعود در حال اتمام بود و پدر مسعود تلاش مي كرد كه با پيگرييهاي مختلف و رفتن به دادستاني شاهد آزادي فرزندش باشد.


اما خميني كه طرح قتل عام زندانيان سياسي را درسر مي پروراند از 5 مرداد 67  ماشين كشتار را به راه انداخت. مسعود نيز در اين جنايت بي سابقه خميني ازتيغ اين جلاد نجست و سربدارشد.
بعد ازشهادت مسعود، پدر دیگر تمایلی برای ادامه کار در رادیو را نداشت ودر طول سال ها همواره به‌خاطر این‌که پسرش هوادار مجاهدین بوده تحت‌فشارهای زیادی قرار می‌گرفت.
عزت الله مقبلى گفته بود ۴۰سال تلاش کردم دل مردم را شاد کنم اما خمینی قلبم را آتش زد
پدر خواسته بود که روی سنگ مزار فرزندش این شعر جاودانه بماند.
آن فرو ریخته گلهای پریشان در خاک                    کز می جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد                        تا نگوئید که از یاد فراموشانند
 اوایل پاییز67 پدر مسعود، با شنیدن خبر حلق آويز فرزندش دچار ناراحتی شديد و سکته قلبی شد و كمتر از 40 روز قبل از شهادت مسعود جان سپرد.
در همان ایام، مادرمسعود در بهشت‌زهرا در‌به‌در به‌دنبال قبر فرزندش می‌گشت، چون از طرف زندان، هیچ رد و نشانی از محل دفن او را به خانواده نداده بودند. مادر تقریباً هر روز به بهشت‌زهرا می‌رفت تا بتواند اثری از فرزندش پیدا کند. او قطعه‌های 106-107-108-109 که قبر بچه‌ها در آنجا بود را یکی‌یکی چک کرد تا این‌که سنگ‌قبر مسعود را لابلای قبرهای عمومی قبرستان پیدا کرد. مادر هم که خود هنرمند بود از این زمان به بعد خانه نشین شد
سرگذشت این خانواده، داستان هزاران خانواده ای است که با پر پر شدن فرزندانشان فرو ریختند
داستان هنر ایران است که با روی کار آمدن خمینی دجال فروپاشید وهنرمندان آن دق كرده وچشم از جهان فرو بستند.
باشد كه دردادخواهي خون پاك ترين فرزندان مردم ايران و با مسعود وديگر ياران او عهد بسته و به راه پرفروغ آنها تا نابودی حكومت شرور خامنه ای ادامه دهيم.

خونهای مجاهدین و مبارزین آرمانخواه، هرگز از جوشش بازنمی‌ماند و در تمام این سالیان، روح عصیان واعتراض جامعه ایران در پیکار با رژیم ولایت فقیه بوده است.











نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مهرداد نوشين«بگلرى» فرزند دلاور وفداكار مردم لاهيجان

قتل جوان متاهل با دو دختر ۷ و ۹ ساله در ملایر توسط نیروی انتظامی جنایتکار

رضا لاقيد درمرداد سال 65 در جنگل دردرگيرى با پاسداران به شهادت رسيد