رضا لاقيد درمرداد سال 65 در جنگل دردرگيرى با پاسداران به شهادت رسيد


رضا لاقيد درمرداد سال 65 در آستانه اشرفيه دردرگيري با پاسداران به شهادت رسيد
رضا لاقيت متولد  1340 در منطقه پركا پشت از روستا هاي آستانه اشرفيه متولد شد او تحصيلات تا مقطع ديپلم را در شهر آستانه اشرفيه به پايان رسانيد.
 در تا بستان 58 به هواداري از مجاهدين برخاست. اعتقاد به راه و روش مجاهدين كه آرزوهاي خود را درآن مي ديد  باعث شد كه رضا هر روز بيشتر جذب مجاهدين شود.
او كم كم خانه اش را به پايگاهي براي هواداران مجاهدين تبديل كرد.  بچه ها ي محلات وشهر براي كار هاي مختلف و فعاليت هاي سياسي به آنجا مي آمدند.
او بدليل فعاليت هاي سياسي وهواداري فعال از سازمان در آستانه اشرفيه شناخته شده بود.
درتير ماه سال 60 فرمانده مزدور يكي از پايگاههاي بسيج آستانه اشرفيه با يك اكيپ از بسيجيان وارد  محوطه خانه او شدند. « بدليل شكل خاص محيط روستايي و جنگلي امكان ورود به خانه بدون مانعي وجود داشت»
داستان را از زبان يكي از بستگانش كه درنزديكي خانه شان حضور داشت ميشنويم.
 «رضا روي پله ورودي ساختمان خانه شان نشسته بود.
فرمانده بسيج آمد وگفت كه بايد با ما بيايي بسيج با تو كار داريم. رضا گفت براي چه بيايم من كاري ندارم. فرمانده بسيج گفت چند سوال داريم بايد با ما بيايي بسيج.
رضا گفت نمي آيم. مزدور گفت ما تو را با خود مي بريم، رضا گفت مي تواني ببر.
رضا بسيار شجاع بود واين مكالمه را همانطور كه روي پلكان نشسته بود انجام مي داد واصلا ارزشي براي مزدوران قا‌ئل نبود. در جريان همين جرو بحث رضا با فرمانده مزدور بسيجي، برادر رضا كه در اتاق خانه بود شنيد و بيرون آمد او گرايش رژيمي داشت.
وقتي جريان را فهميد به فرمانده بسيج گفت كه شما برويد من او را مي آورم، آنها هم او را مي شناختند حرفش را قبول كردند اما خودروي برادرش را بعنوان گرو با خود بردند.
رضا به برادرش گفت ازاين خبرها نيست من بروم بسيج و ازجايش بلند شد وازمحوطه خانه خارج شد،
خانه رضا نزديك جنگل بود و او بسرعت بطرف جنگل رفت و از نظرها پنهان شد».
از آن روز به بعد رضا ديگر مخفي شد. 
تا سال 62 رضا بصورت مخفي درجاهاي مختلف وبيشتر درجنگل بسر مي برد. مزدوران فكر مي كردند كه رضا از منطقه خارج شده است.
سال 62 رضا تصميم گرفت كه از كشور خارج شود به همين دليل خود را به كردستانرسانيد و به سقزرفت.
رضا مي خواست ازطريق كمك اهالي از سقز خارج شده به مجاهدين بپيوندد اما روز دوم در هتلي كه رفته بود به او مشكوك شدند.
 رضا درآنجا  باتفاق دوستش رسول كاظم پور دستگيرشد بعد از تماس سپاه سقز با سپاه گيلان هويت او شناسايي شد كه هوادار مجاهدين است. سپس او را به زندان آستانه اشرفيه منتقل كردند.
مزدوران رژيم درآستانه دو سال بود كه دنبال رضا مي گشتند. او را به دادگاه بردند و محكوم به اعدام كردند.
يكي دو روز قبل از اعدام او دريك طرح جسورانه با فريب دشمن درشب با سوراخ كردن قسمتي ازديوار سلول انفرادي از آنجا خارج شد.
او وارد محوطه عمومي سپاه شد و با استفاده از تاريكي شب از ديوارپشتي زندان فراركرد.

رضا تا سال 65 در آستانه واطراف آن بود وفعاليت ميكرد، اوبارها از تورها وكمين هاي مختلف گشتي هاي سپاه و كميته واطلاعات گريخت.
عوامل ا طلاعاتي كه مي دانستند نمي توانند رضا را زنده دستگير كنند تصميم گرفتند كه او را هر جا ديده ترور كنند.
آنها تجربه داشتند كه رضا چند سال در آستانه اشرفيه بود دستگير شد اززندان فراركرد دوباره به مبارزه با رژيم پرداخت. مي دانستند كه دستگيري او وشكنجه او نتيجه اي ندارد.
اوايل مرداد سال 1365، رضا را در ابتداي جنگل آستانه اشرفيه در همان منقطقه پركاپشت رويت كردند. آنها با نيروهاي زيادي در همان منطقه حضور داشتند. با چند گروه از نيروهاي اطلاعاتي او را محاصره و به گلوله بستند ورضا به اين طريق تا آخرين لحظات زندگي به نبرد با دشمن غدار پرداخت و جاودانه شد. 
او شعله  اميد و مقاومت درجامعه به گروگا ن گرفته ايران بود. رضا با فداي گوهر وجودش نشان داد كه مي توان زنجير اختناق را گسست و با مقاومت درمقابل مزدوران وحشت به كامشان ريخت. از آن روز به بعد فرزندان زيادي از مردم آستانه اشرفيه به مقاومت با رژيم برخاستند. كساني كه به نبرد تا به آخر با شكنجه گران وجلادان وفادار ماندند و جانشان را در اين مسير فدا كردند.
مجاهديني، همچون پدر خداداد حسين پور ، موسي وعيسي حسين پور، پرويز دليلي، حميد بهمني، رضا و مسعود امين.
فداي آنها درس استمرار مبارزه تا سرنگوني اين پليدترين دشمنان ايران را به ما نويد مي دهد،
تا ديگر شاهد به اسارت گرفتن هيچ جوان ايراني، به سردار رفتن فرزندان ما و بي خانمان شدن مردم  ايران نباشيم.

  

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مهرداد نوشين«بگلرى» فرزند دلاور وفداكار مردم لاهيجان

قتل جوان متاهل با دو دختر ۷ و ۹ ساله در ملایر توسط نیروی انتظامی جنایتکار