رضا «فريدون» كارگرشعاع روى، شهيد قتل عام 67از لاهيجان


Iran#   #ایران #گيلان #لنگرود #لاهيجان  #رشت  #جنبش_دادخواهی @massacre_67




رضا «فريدون» كارگرشعاع روى، شهيد قتل عام  67از لاهيجان
فريدون درسال 1340 درشهر لاهيجان بدنيا آمد .
او دردبيرستان عبدالرزاق ديپلم خود را گرفت.
درهمين دوران با شروع تظاهرات ضد ديكتاتورى شاه، به اين تظاهرات پيوست.
چند ماه بعد از پيروزى انقلاب، فريدون با توجه به شناختى كه ازماهيت حكومت جديد وحزب جمهورى اسلامى پيداكرد به مجاهدين پيوست.
رفتن به انجمن جوانان مسلمان، هواداران مجاهدينخلق ايران درلاهيجان، آگاهى بيشترى از مبارزه ،فداكارى ومسوليت اجتماعى دراو ايجاد كرد.
اين  مصادف با دورانى بود كه خمينى همه شعارهايى كه درمورد آزادى احزاب را  داده بود، كنارگذاشته بود.
حمايت از مستضعفين وآوردن پول نفت سرسفره هاى مردم، هم فريبى بيش نبود.
خيلي زود باندهاى چماقدارتحت عنوان حزب اللهى به حمله وهجوم به مراكز گروههاى سياسى از جمله فدائيان و مجاهدين پرداختند.
معلوم شد كه انقلاب توسط خمينى منحرف شده و يك ديكتاتورى مذهبى رياكار شكل مى گرفت.
فريدون با فهم اين موضوع هرروزبه مجاهدين اعتقاد بيشترى پيدا مى كرد.
او مي گفت:
«پس ازچند ماه فهميد م كه نيروى واقعى مسلمان، مترقى و آزاديخواه مجاهدين هستند وما وارد يك مبارزه سخت با چماقدارن باهدايت حزب جمهورى اسلامى شديم، كه البته خمينى هدايت كننده آن است»
اوديگر بطور حرفه اى وارد مبارزه با رژيم شده بود وتمام وقت خود را صرف آن مى كرد.
فريدون با اينكه ازيك خانواده مرفه بود وپدرش طلافروش بود، اما هرپولى را كه بدستش مى آمد صرف كاروسازمان مى كرد.
درتظاهرات 30 خرداد درلاهيجان شركت فعال داشت وموفق شد ازچنگ دژخيمان وپاسداران كه به تظاهرات حمله كرده بودند بگريزد.
دراين تظاهرات تعدادى از هواداران مجاهدين توسط گلوله پاسداران مجروح شدند.
يكي ازهواداران مجاهدين نيزبنام داوود پورنصيرى، توسط گلوله پاسداران به شهادت رسيد.
درتاريخ 9 تير 60 او به خانه دارآفرين كه 4 تن از اعضاى اين خانواه توسط دژخيمان خمينى به شهادت رسيدند رفت.
درسال هاى60  تا 65 درچند دوره با فريدون درزندانهاى لاهيجان ، اوين ،قزلحصار بودم.
فريدون مي گفت:
«براي ديدن اردشيردارآفرين به خانه شان رفتم.
اردشير درخانه نبود وقتى برگشتم كه ازدر خارج شوم ديدم كه پاسداران دارند وارد خانه مي شوند،
من يك بسته اى دردستم داشتم كه مقدارى دست نويس هم داخل آن بود.
متوجه شدم امكان فرارندارم بلافاصله بسته را داخل بوته هاى درخت وگل داخل باغچه پرت كردم.
پاسداران متوجه نشدند، اما من دستگير شدم.»
فريدون يك  ماه درمراحل بازجوىى بسربرد.
پس ا ز 8ماه در بيداگاه چند دقيقه اى دربهار61 به 10 سال زندان قطع محكوم شد.
اوپس ازمراحل بازجويى چند ماه دربند دو زندان سپاه لاهيجان بسر برد.
درآبان 60 به بند يك منتقل شد.
 دراسفند 61 به زندان جديد سپاه لاهيجان  موسوم به مالك اشتر، كه قبلا يك كارخانه چاى بزرگى بيرون شهربود منتقل شد.
اين كارخانه را، پاسداران با زور سلاح ازصاحب آن مصادره كرده وصاحب آن را نيز2 سال زندانى كرده بودند.
آنجا را به پادگان سپاه تبديل كرده وقبل ازتبديل به زندان، محل اعدام مجاهدين ومبارزين زندانى، زندان سپاه لاهيجان بود.
فريدون 6ماه درآنجا بسربرد.
مقاومت دلاورانه فريدون وديگر دوستان زندانيان باعث شد كه آنها را به زندان اوين تبعيد كنند.
ازاين به بعد فريدون درمعرض امتحان وآزمايشات جديدى ازطرف لاجوردى قرارداشت.
لاجورى مى خواست كه با فشار وشكنجه هويت زندانيان سياسى را ازآنها بگيرد.
پس ازمدتي به زندان قزلحصار منتقل شد.

ديگرمرحله اي بود كه داوود رحماني جلاد ، رييس زندان قزلحصار، طرح هاى خود را براى انهدام « تشكيلات مجاهدين» پياده كند
تجربه 2 سال زندان فريدون، زمينه خوبى براى پايدارى درمقابل شكنجه ها و تهديدات روزانه حاج داود رحمانى بدست او داده بود .
دريك طرح عمومي، رژيم به تصور خودش همه زندانيانسرموضع و« كله شخ » را ازمراكزاستان وشهرستانها به تهران آورده بود كه با شيوه هاى نوين شكنجه ، از انفرادى هاى طولانى، شكنجه جه هاي مستمرروزانه ، جيره شلاق روزانه ، خانه هاى مسكونى كه محل جنايت ورذالت پاسداران بود، سلولها ى قيامت، مقاومت زندانى مقاوم را درهم بشكند
آنها مى خواستند زندانيان را به جنون بكشانند و روحيه مقاومت و رزمندگى آنها را نابود كنند.
اينها چيزهايى بود كه فريدون درمعرض آن بود يا ازديگر زندانيان مى شنيد.
اما ايمان به مقاومت درمقابل خمينى جلاد واينكه هرگزخللىدراين مبارزه خود نمى ديد، فريدون خودرا هرروز متعهد تربه مبارزه ميديد.
سرانجام دشمن درمقابل مقاومت يكپارچه وبى نظير زندانيان مجاهد ومبارزتسليم شد.
بخشى اززندانيان تبعيدى از شهرستانها را مجددا به مناطق خودشان برگرداند
فريدون بعد از برگشت ازقزلحصار به مدت سه سال در سلو ل مجرد بسربرد.
اوبه مبارزه بي امان خود با دشمن شقى متعهد بود.
دراواخرتير 67 او به همراه دوستان خود از زندان لاهيجان به زندان رشت منتقل شد.
فريدون درفاصله شهريور تا آبان حلق آويزشد، اما ازتاريخ دقيق آن اطلاعى ندارم
پايدارى اودرمقابل دژخيمان، تعهدى است كه برادامه مبارزه تاسرنگونى رژيم بردوش خود حس ميكنم
 خون او ويارانش هرگز بي ثمرنبوده بلكه درمقاومت وجانفشانى جوانانى كه وارد مبارزه شده وپرچم آزاديخواهى را بدوش كشيدند تبلورپيدا كرده است.




نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مهرداد نوشين«بگلرى» فرزند دلاور وفداكار مردم لاهيجان

قتل جوان متاهل با دو دختر ۷ و ۹ ساله در ملایر توسط نیروی انتظامی جنایتکار

رضا لاقيد درمرداد سال 65 در جنگل دردرگيرى با پاسداران به شهادت رسيد