حسين حقانى مجروح شاه ،شهيد خمينى ازلاهيجان

 


حسين حقانى مجروح شاه شهيد خمينى ازلاهيجان
حسين حقانى درسال 1340 درشهرلاهيجان بدنيا آمد.
حسين درتظاهرات ضد ديكتاتورى شاه درسال 57 بسيارفعال بود.
اودر22 آبان 57 درتظاهرات مردمى عليه ديكتاتورى شاه، درشهرلاهيجان شركت كرد وبوسيله گلوله ژ-3 مجروح شد.
دراين تظاهرات 4 نفرهم شهيد شدند وتعداد خيلى زيادى بوسيله گلوله مجروح شدند.
6ماه دربيمارستان بسترى بود سپس مرخص شد.
اودرتابستان  58 درفرماندارى لاهيجان استخدام شد.
حسين كه با انگيزه هاى انقلابى وآزاديخواهى درتظاهرات شركت كرده بود مى خواست
باتوجه به شغل خود بيشتر درخدمت مردم باشد.
اوازهيچ كمكى به مردم دريغ نمى كرد بخصوص كه مجروح زمان شاه هم بود واين بر احترام ومحبوبيت او نزد مردم مى افزود.
خودش مى گفت:
«واقعا تمام انگيزه وخواسته ام اين بود كه به مردم، بخصوص مردم  محروم و فقيرهركمكى مى توانم بكنم.
اما هرروز كه مى گذشت با سنگ اندازى كسانى مواجه ميشدم كه فقط ريش داشتند وصرفا ازحكومت حمايت مى كردند.
آنها حامي حكومت بودند بعضي ها هم كه رسما چماقدارحزب جمهورى بودند.
كم كم انگيزه ام درحمايت از حكومت كم شد، ازآنها فاصله گرفتم.
ازسال 59 ديگر كاملا ازحكومت دورشدم.
خيلي ازدوستانى كه با من زمان شاه درتظاهرات بودند هوادارمجاهدين شده بودند.
حميد جاماسبى، على صالحى، حسين محمدى ازدوستان نزديكم بودند كه هوادار فعال مجاهدين شده بودند.
ارتباط و دوستى نزديك من با آنها باعث شد كه من هم هوادار سازمان مجاهدين شدم.
ازاين به بعد بايد مواظب خودم درفرماندارى مى بودم چون كه اين دوستى ورابطه با مجاهدين مى توانست برايم خطرناك باشد.»
درخرداد 1360 عوامل كميته به منزل پدرحسين حمله كرده وهمه وسايل خانه را تفتيش كردند.
آنها از حمايت حسين از مجاهدين اطلاع پيدا كرده بودند.
حسين را هم درخيابان هنگام برگشت به خانه دستگير كرده وتحويل سپاه لاهيجان دادند.
حسين بدليل جراحتى كه اززمان شاه داشت هنوز ازناحيه پا درد زيادى تحمل مى كرد.
گلوله ژ-3، بخشى ازاستخوان پايش را خورد كرده بود پا يش كوتاه شده بود و لنگ مى زد
كه باعث كمردرد شديد او شده بود.
درنتيجه او هم درراه رفتن مشكل داشت وهم درسرما درد او خيلى زياد مى شد.
حسين را بسيار شكنجه كردند چون به او مى گفتند كه توكارمند فرماندارى بودى اما هوادارمجاهدين بودى.
حسين مى گفت من مثل همه مجاهدين را مى شناختم.
وهيچ چيزى ازاينكه با مجاهدين همكارى مى كرد را نپذيرفت.
پاسداران وبازجويان به او اتهام نفوذى مجاهدين درفرماندارى را زدند.
او بارها مورد بازجويى قرار گرفت، مزدوران مي خواستند با اين اتهام زمينه اعدام حسين را فراهم كنند
دربهار61 بعدازيك سال به دادگاه رفت.
به او حكم ابد واعدام دادند.

همواره اين شمشير تهديد اعدام را بالاى سرحسين گذاشته بودند.
حكم حسين ،حبس ابد نبود بلكه ابد واعدام، يعنى اينكه هرموقعيتى پيش بيايد كه دست بستگى نداشته باشند. حسين اعدام خواهدشد.
درسال 62 پدر حسين كه راننده تريلى بود تصادف كرد وكشته شد وطبعا باعث ناراحتى همه ما ازجمله حسين بود.
اين هم موضوعى بود كه بايد حسين ازاين مصيبت خانوادگى عبور مى كرد.
حسين فرزند بزرگ خانواده بود .
درسال 65 حسين حقانى و بهروز كاظمى را تحت عنوان اينكه مى خواهند پاهايشان را عمل كنند به زندان رشت منتقل كردند.
شكنجه گران گفتند كه آنجا پزشكان متخصص زيادى هستند باتوجه به اينكه جراحت هاى شما قديمي است، شما را به زندان رشت ميبريم.
اما هرگز نه حسين را درمان كردند نه پاى بهروز را عمل كردند.
سرانجام درقتل عام زندانيان سياسي سال 67 حسين به همراه تعدادى ازدوستان خود درتابستان 67 سربدارشد.
 ياد او مشعل پرفروغ راه ما، درسرنگونى دشمنان قسم خورده مردم ايران باد.
 آنانكه كه به هيبت كاذب جلاد، پوزخند زده ووفادارى به آرمان آزاديخواهى را با فداى جانهاى پاكشان مهركردند.
خون شهيدان قتل عام 67  خود بالاترين دینامیزم و انگیزه برای دادخواهى است.
برما است كه جلادان وآدمكشان خمينى را به دادگاه بين المللى بكشانيم تا پاسخگوى جنايات بى شمارخود باشند.

.






نظرات

  1. خون شهيدان قتل عام 67 خود بالاترين دینامیزم و انگیزه برای دادخواهى است.
    برما است كه جلادان وآدمكشان خمينى را به دادگاه بين المللى بكشانيم تا پاسخگوى جنايات بى شمارخود باشند.

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

مهرداد نوشين«بگلرى» فرزند دلاور وفداكار مردم لاهيجان

قتل جوان متاهل با دو دختر ۷ و ۹ ساله در ملایر توسط نیروی انتظامی جنایتکار

رضا لاقيد درمرداد سال 65 در جنگل دردرگيرى با پاسداران به شهادت رسيد